کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : عبدالحسین مخلص آبادی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

ای وجـودت هـمه ایـمـانِ خـدا            ای بدهکـار دو چـشـمت دریـا
ای به ظـاهـر جـلـواتـت بـانـو            ای به سجـاده تـمـامت حـوراء


خنده‌هایت همه‌اش نزد رسول            اشکهایت همه در شب به خـفا
خـانـه‌ات راه عـبـور مـلـک و            ثـروتـت داده بـه اســلام، بـقــا
دانـش آمــوز کـلاسـت هـاجـر            دامـنـت مـحــفـل انـس زهــرا
یک نـخ معـجـرتان از نرگـس            جـنـس روبـنـده تـان از طـوبـا
هـر زمـانی که ز مسـجـد آمـد            هـر زمانی که نـبـی دیـد جـفـا
عالمی غـم به دلش گر می‌بود            با وجـود تو گـرفته است جـلا
ولی افـسوس تو را داد زدست            وای از آن دم که نچـرخد دنیا
وای از غـصـۀ بـی مـادری و            وای از داغ دل دخـــتـــرهـــا
مادری رفت به دختر چه گذشت            بـین آن جـمعـیـت بی پـروا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر با توجه به جایگاه خاص حضرت مریم که در آیات سورۀ مریم آمده است تغییر داده شد

دانـش آمــوز کـلاسـت مــریـم            دامـنـت مـحــفـل انـس زهــرا

بیت زیر به دلیل نامستند بودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا وفات حضرت خدیجه قبل از هجرت و شروع جنگ های پیغمبر بوده است

هرزمان بعد رسیدن از جنگ            یا پـس از دفـن و وداع شـهـدا

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : محمّد قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

زنی که خواست مردش رَحمةُ للعالمین باشد           سزاوارست در القابَـش أمُّ المؤمنین باشد

مُحمّد در حرا مبعوث شد امّا قرار این بود           از اوّل خانۀ پُر برکت او مَهدِ دین باشد


خدیجه ذکرِ لبهای محمّد بود و این یعنی           چِقدر این اِسمِ زیبا می‌تواند دلنشین باشد

لغت نامه نوشته معنی‌اش را ”اَبرِباران زا           که نام نامی‌اش بابَرکت و رحمت قرین باشد

اَمانت بود نـور فاطمه در باطنش، آری           ”اَمینه” می‌تواند مادر”بنتُ الأمین” باشد

ازاین مادر که کوثر پرورانده دامن پاکش           تَوقّع می‌رود تا حشر عصمت آفرین باشد

قسم بر تار و پود چادر زهرای مظلومه           نخی از ریشه‌های چادرش حَبلُ المتین باشد

شهادت می‌دهد حکّاک،زهرا دوست می‌دارد           عقیقی را که نام مادرش، نقشِ نگین باشد

تنم جای کفن در حُلّه‌ای از نور می‌خوابد           اگر مُهر غلامی‌اش مرا نقش جبین باشد

برای مریم عذرا چه فخری برتر از اینکه           به رضوان با خدیجه همکلام وهمنشین باشد

اگرچه سالها پیش از غدیر از این جهان رفته           شهادت داده که حـیدر امیرالؤمنین باشد

خدیجه رفته، چون مادر ندارد تاب این راکه           ببیند در جوانی دخترش نقش زمین باشد

خدایا چادری که یادگار مادر زهـراست           نباید زیر دست و پای نامردی لعین باشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انتقال بهتر معنای شعر و تطابق بیشتر با روایات مستند تغییر داده شد

قسم بر وصله‌های چادر زهرای مظلومه         نخی از ریشه‌های چادرش حَبلُ المتین باشد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و حذف شد زیرا حضرت خدیجه داغ طفل  ندیده است که حضرت زهرا هم مثل او باشد

شبیهِ مادرش، زهرا مصیبت دیدۀ طفل است           رُباب از خرمِن داغِ خدیجه خوشه چین باشد

زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها در وفات مادر

شاعر : مجتبی صمدی شهاب نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مادر مرو که فاطمه‌ات زار و مضطر است            هجـر تو قـاتل من غـمدیده دختر است

غصه مخور به حال پدر چونکه بعد تو            زهرای کوچک توبرایش چو مادر است


در سرزمین شعب ابی طالب از محن            اکنون ز اوج داغ و عزای تو محشر است

گـویـا که سـال حـزن بـرای پـدر بُـوَد            این سال غم که با غم دنیا برابر است

بار سفـر تو بستی و رفـتـی ولی بدان            کـوتـاه عـمـر دخـتر مثل کـوثـر است

وای از دمی که فاطمه‌ات را تو از بهشت            بینی میان شعله و در پشت یک در است

جـرم تو هـست یـاری پـیـغـمـبـر خـدا            جرم من حزین بخدا عشق حیدر است

آنکه فکـنـده لـرزه به جـانم نـظاره بر            چندین کفن بود که به دست پیمبر است

بعد از شمارش کفن این روضه‌ام شده            یک کودک بدون کـفن داغ مادر است

: امتیاز

زبانحال حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : مهدی مردانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

فخر من نزد عـرب این بود دختر داشتم           آیت من بود و در گهـواره کـوثـر داشتم

هرچه عالم فخر دارد نزد من یک ارزن است           من زنی هستم که در خانه پیـمـبر داشتم


روزهایم شب نمی‌شد چشم او تا باز بود           سایۀ خـورشـید را همواره بر سر داشتم

عاشق این مرد بودن معجزه لازم نداشت           چـشم‌هـایـش را از اول نیـز بـاور داشتم

راه‌هــای آسـمـان را از زبـان هـمـسـرم           مـثـل آواز پـر جــبــریـل از بَـر داشـتـم

آیـه‌هـا تکـرار او بودند و عـمری بر لبم           بـا طــنـیـن نـام او قــنـد مـکـرر داشـتـم

چشم بر من دوخت در شعب ابی‌طالب گریست           ناگهان یک آسمان در خود کبوتر داشتم

جان خود را بر سر این عشق دادم عاقبت           هـدیه می‌دادم اگر صد جان دیگر داشتم

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : مربع ترکیب

دلم میخواست امشب اشک چشمم را خبر می‌کرد            دلم میخواست دستم خاک عالم را به سر می‌کرد

دلم میخواست امشب پایم از ماندن حذر می‌کرد            به قبرستان دلگیر ابوطالب سفر می‌کرد


دلم می خواست خیس از گریه‌های ابرها باشم

دلم می خواست امشب زائر آن قبرها باشم

بهشتی باز هم از جنس خاکی نازنین آنجاست            مزار پاره‌های قلب ختم المرسلین آنجاست

یقینا قطعه‌ای از جنّت حق در زمین آنجاست            چرا که مرقد خاکی اُمُّ المؤمنین آنجاست

شدم سرمست از شهدی که شیرین کرد کامم را

به بانویم خـدیجه عرض کردم تا سلامم را

سلام ای مادر اسلام، ای خانوم، ای بانو            سلام ای بیقرارت چارده معصوم ای بانو

سلام ای سنگ خارا در کفت چون موم ای بانو            سلام ای مظهر یا حیّ و یا قیّوم ای بانو

تو حی و زنده خواهی ماند تا وقتی که دین زنده است

تو قـیّـومی و با تو پرچم اسلام پاینده است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که اشتباه است زیرا هم وزن شعر مخدوش شده است و هم اینکه مرقد ام البنین در بقیع و مرقد حضرت خدیجه در قبرستان ابوطالب است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

یقینا قطعه‌ای از جنّت حق در زمین آنجاست           چرا که مـرقـد خاکی اُمُّ البـنـین آنجاست

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

ای داده به عـفّت شرف و نام خدیجه            ای بسته بطوفت فلک احرام خدیجه

ای هـمـسر پـیـغـمـبر اسـلام خدیجه            ای عصمت حق فاطمه را مام خدیجه


ای ختم رسل را ز شرف نور دو دیده

پیـش از شب بعـثت به محمّد گـرویده

ای بر تو سلام آمده از داور هستی            بگـذشته در آئـین نبی از سر هستی

دل داده و دل بُرده ز پیغمبر هستی            زیبد که بخوانند تو را مـادر هستی

الحق که خدا، هستی خود را به تو داده

اُمُّ الّـنـجـبـا، فـاطـمه زهـرا به تو داده

اسـلام ز امـوال تو سـرمـایه گرفته            دین در کـنف عزّت تو سایه گرفته

توحـید ز اخلاص تو پیـرایه گرفته            اخلاص ز حُسن عملت پایه گـرفته

هـمّـت سر تـسلـیم به دیـوار تو سـوده

پیش از تو زنی لب به شهادت نگشوده

تو در دل سختی به پیـمبر گرویدی            هر بار بلا را به سر دوش کشیدی

بر یاری اسلام به هر سوی دویدی            بس زخم زبان‌ها که ز کفّار شنیدی

ای قامت مردان جهان خم به سجودت

ای تکیه‌گه خـتـم رُسُل نخـل وجـودت

ای مکّه ز خاک قـدمت خُـلد مخـلّـد            ای عصمت معـبود و امید دل احمد

اسلام به پا خواست و گـردید مـؤیّد            از ثروت تو، تیغ علی، خُلق محمّد

تا حـشـر خلایـق که خـدا را بپـرستند

مرهـون فـداکاری و ایـثـار تو هـستند

تـنها نشدی هـمـسر و دلـدار محـمّد            در سخت‌ترین روز شدی یار محمّد

در شدّت غم گشتی تو غمخوار محمّد            پـیـوسـته دلـت بود گـرفـتار محـمّـد

در پیش رویش گشت وجودت سپر سنگ

باشد که کنی در ره او چهره ز خون رنگ

آن‌روز که افتاد خـزان در چمن تو            پر زد به جنان طوطی روح از بدن تو

تا بـوی گـل احـمـدی آیـد ز تـن تـو            شد جـامـۀ پیـغـمـبـر اکـرم کـفـن تو

با مرگ تو آغاز شد ای عصمت سرمد

بـی‌مـادری فـاطــمـه، تـنهـائـی احـمـد

بردار سر از خاک و ببین همسر خود را            بنگر هدف سنگ سر شوهر خود را

بازآ و ببین اشک فشان دختر خود را            برگیر به بر دختر بی‌مادر خود را

بی روی تو گردون به نظر تیره چو دود است

برخیز که بی‌مادری فاطمه زود است

برخیز که بر ختم رسل فخر زمانه            خانه شده غـمخانه، ای بانـوی خانه

بر گیسوی زهرا که زند بعد تو شانه؟            بی‌تو شده از هر مژه‌اش سیل روانه

پـیـغـمـبر اکـرم ز غـمـت زار بگـرید

خـون است دل فـاطـمه مگـذار بگرید

ای جامۀ احـمد کـفـنت بر بدن پاک            کن بهر حسینت به جنان جامه ز غم پاک

تو بر سر دست نبی و او به سر خاک            سر تا به قدم چون گل پرپر شده صد چاک

«میثم» ز غـم نور دو عـین تو بگوید

تا صبح قـیامت ز حـسیـن تو بـگـویـد

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه عصمت مختص ۱۴ معصوم است بیت زیر تغییر داده شد

ای داده به عصمت شرف و نام خدیجه            ای بسته بطوفت فلک احرام خدیجه

بیت زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب سکت وزن شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

در شدّت غم گشتی غـمخوار محمّد            پـیـوسـته دلـت بود گـرفـتار محـمّـد

برخیز که بر ختم رسل فخر زمانه            خانه شده غـمخانه، ای بانـوی خانه

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سخن از بانوی دین است که نورش یکتاست           روشنی‌اش به جهان روشنی بی‌همتاست
مدح او را نتوان گفت ز بس که والاست           هرچه گوییم فقط عرض ارادت ازماست


مـام اسلام و هـمـان مـادر کـلّ دنـیاست
هـمۀ نـور وجـودش ز وجود زهـراست

هـر چه دارد هـمه در راه حبـیـبش داده           یار بیـمار، که هـستی به طـبـیـبـش داده
ثـروتش را که به مـولای غـریبـش داده           حـق بر او لایحـۀ دلخـوش سیـبـش داده

عطر زهرا و حسین و حسن از حضرت اوست
بَه چه پاداش کرم نزد کریمان نیکوست

او که خـود در هـمه ایّـام بـمـانـد بـر جا           رفت تا دلـبـر خـوش نـام بـمـانـد بر جا
رفـت و از او غـم و آلام بـمـانـد بـر جا           سوخت چون شمع که اسلام بماند بر جا

پـا بـه پــا هــمــره دلــدار ز غــم آزرده
یک تـنـه تـوشۀ او را به حـرا مـی‌بُـرده

هست اسلام اگر یکسره از بودن اوست           همه از بخشش او آن همه فرمودن اوست
دین که آسوده شده حاصل فرسودن اوست           لحـظۀ دادن جـان لحـظۀ آسـودن اوست

انـبـیـا در ره دین گر چه نـتـیـجـه دارند
هـر چـه دارند ز ایـثـار خـدیـجـه دارنـد

حال بـیـنـید چرا هـمـچو گـلـی پـژمـرده           حـاصل غـربت یـار است اگـر افـسـرده
رنـج بـسـیـار به هـمـراه پـیـمـبـر بُــرده           بس گرفـتـنـد بر او جـملۀ زن‌ها خورده

که تو از چه شده‌ای همسر این مرد یتـیم
غافـل از اینکه دلـش بود پی عـشق قدیم

عـاقـبـت در ره دلــدار فـدا شـد جـانـش           با دل زخـمی و خـونـبار فـدا شد جانش
بعد از او فـاطـمه بر یـار فدا شد جانش           وای بـیـن در و دیـوار فــدا شـد جـانـش

مـادر فـاطـمـه در راه پـیـمـبـر جان داد
دخترش فاطمه هم در ره حـیدر جان داد

بر تو استبـرق زیـبای جـنان گشت کـفن           آن چه جبـریل بـیاورد همان گشت کفـن
کـربلا بر نوه‌ات خون روان گشت کفن           بـوریـایی به تن شـاه زمـان گشت کـفـن

هـر چه غـم گـشـتـه به پـا در عـالـمـیـن
نیـست والله غـریـبـانه‌تـر از داغ حـسین

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم»بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن و آهنگ شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

مـادر اسلام و هـمان مـام تـمام دنـیاست          هـمۀ نـور وجـودش ز وجود زهـراست

ثروتش را که به مولای عالم غریبش داده          حـق بر او لایحـۀ دلخـوش سیـبـش داده

که تو از چه شده‌ای همسر این مرد یتیم          غافـل از این دلـش بود پی عـشق قـدیـم

مـادر فـاطـمـه در راه پـیـمـبـر جان داد          دخـتـرش نـیـز در راه حــیـدر جـان داد

هـر چه به پـا گـشـته غـم در عـالـمـیـن          نیـست والله غـریـبـانه‌تـر از داغ حـسین

زبانحال حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تا سـایـۀ تـو بر سـر دردانـۀ من است            این خانه، ای رسول خدا خانۀ من است

دل شوره‌ام برای غریبیِ فاطمه است            این خود دلیل اشک غریبانۀ من است


مـــادر نــدارد و نـگــرانــم بــرای او            بنگر سرش چگونه روی شانۀ من است

وقتی عروس می‌شود این نور چشم من            آیـا کـسی مـلازم ریـحــانـۀ مـن اسـت

نُه سـاله می‌رود به سوی خـانـۀ عـلی            نُه سالِ بعد شعـله به کـاشانۀ من است

گویا کسی به خـانۀ من شعـله می‌کـشد            آتش مگـر حریف به پـروانۀ من است

اِنسـیّه را به کوچه مگر خـار می‌کـنند            سیـلی مگر نـوازش جـانـانۀ من است

ای دخـتـرم بـرای عــلـی آبـرو گـذار            یـاریِ او دعـای صـمـیـمـانۀ من است

اَمّن یجیب بر لب من نقـش بسته است            ذکـر عـلـی دوای طـبـیـبـانـۀ من است

مـی‌مـیـرم و فـدای رســول خـدا شـوم            جـبـریـل هـمکلامِ حکـیـمانۀ من است

پـیــراهـن رســول خــدا را بـیــاوریـد            این هدیه بر عـطای فقـیرانۀ من است

این پیـرُهن به هـفت کـفن بر تـنم کنید            زیرا گـریز روضۀ غـمخانۀ من است

آیا حـسیـنِ من کـفـن از بـوریـا شـود؟            این اولین عـزا به عـزاخـانۀ من است

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : میثم مؤمنی نژاد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

عزای حضرت حوا، عزای هاجر شد            عزای مـریم عـذرا، عـزای کـوثـر شد

بگـو به کعـبـه لـبـاس سیـاه بر تن کن            بگو به مکه که چـشم تو تا ابـد تر شد


به جـبـرئـیل بگو آیـه آیـه نـوحه کـنـد            که نوحه خوان مصیبت، خود پیمبر شد

غـبـار غـصه بر آئیـنـۀ رسول نشست            و سر به جیب عزا ذوالفـقار حیدر شد

دل نـبـی که شکـست از غـم ابوطالب            غـمـی رسید که این داغ دو برابر شد

چه روزها که زنان قریش طعنه زدند            به دخـتری که به دُرِّ یتـیـم همـسر شد

میان آنهمه تکـذیب شهر، ایمان داشت            زدند سنگ، اگر بر رسول، سنگر شد

شـد اولـیـن زن تـاریـخ که گـل اسـلام            به عطر اشـهـد تـوحـیـد او معـطر شد

تمام هـسـتی خـود داد تا به لطف خـدا            بـه مــادر هـمـۀ اهـل بـیت مــادر شـد

نـبـود تـا که بـبـیـنـد عـروسـی زهــرا            چـقـدر غـربت بی مادری فـزونتر شد

نبود تا که ببـیـند چه زود یـاس بهشت            به رنگ سرخ شهادت رسید و پرپر شد

نـبـود تـا که بـبـیـنـد، شـهـیـد دخـتـر او            مــیــان آتـش دیـــوار و آتـش در شــد

نبود تا که ببـیند ز ضربه‌های غـلاف            کـبـود بـازوی آن بـضعـۀ پـبـمـبـر شد

نبود تا که ببیند چو لاله غرق به خون            گـلـوی تـشـنـۀ شبـیـر و لعـل شبّـر شد

نبود تا که ببـیـند که بـوسه گـاه رسول            میان گودی خون بوسه گاه خـنجر شد

نـبـود تا که ببـیـنـد ز تـیـر حـرمـلـه‌ها            چگـونه غـرق تـبـسّم علی اصغـر شد

کــنـار تــربـت او آفــتـاب مـی‌ســوزد            کسی که بر سر اسلام سایه گـستر شد

اگرچه دور، از آن تربتم، ولی دل من            کـنـار قـبـر غـریـبـانـه‌اش کـبـوتـر شد

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : میثم مؤمنی نژاد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

نظم را نام تو لبریز از فصاحت می‌کند           شعر زیر سایه‌ات، کسب سعادت می‌کند

از خـدا بر تو سـلام آورد جبـریـل امین           بر درت پیک خدا عرض ارادت می‌کند


مــادر صدیـقـه و صدیـقـۀ امّـت تـویـی           طاهری و دین ز تو کسب طهارت می‌کند

در هـجـوم وحـشی زخـم زبـان ابـتـران           دامن پـاک تو کـوثـر را روایت می‌کـند

در بهشت از قصر مروارید داری خانه‌ای           خاک راهت سرمه در چشمان جنّت می‌کند

قـافـله در قـافـله سرمایه دادی... عاقبت           کـاروان تو محبّت را تـجـارت می‌کـنـد

چله‌ای خرما رساندی در حرا اما رسول           در عوض سیب بهشتی با تو قسمت می‌کند

پیشتر از دیگران دین تو کامل گشته بود           تا که قـلـبت با غـدیـر نور بیعت می‌کند

بـر سـر سـجــادۀ اســلام تـو اول زنــی           که نـمـازی آسـمـانـی را اقـامت می‌کـند

شمع سان، لب بسته، میسوزد ز داغ غربتت           قبر خاکیّ تو را هر کس زیارت می‌کند

در رثایت شعـر می‌گوید امیـرالمـؤمنین           اشک پیغـمـبر ز داغ تو حکایت می‌کند

مجـلس خـتـم تو را ای برتـرینِ اُمّهـات           با دلی محزون به پا ختم رسالت می‌کند

داغ تو، مرگ ابوطالب، شده غم روی غم           چشم قرآن گریه بر این دو مصیبت می‌کند

رفتی و دیگر ندیـدی دشمن پیمان شکن           حمله با آتش به سوی بیت عصمت می‌کند

رفتی و دیگر ندیدی بین آن دیوار و در           دخترت، خود را مهـیای شهادت می‌کند

رفتی و دیگر ندیـدی کـربلا بر نیـزه‌ها           سـورۀ فجـر شـما قـرآن تـلاوت می‌کـند

رفتی و دیگر ندیدی زیر بـاران عطش           شیر خـواره کودکی اتـمام حجت می‌کند

رفتی و دیگر ندیدی خـیمه‌های تشنه را           سیلی و کعبه نی و بیداد، غارت می‌کند

رفـتی و دیگر ندیدی دست های بسته‌ای           با عزیزان تو صحبت از اسارت می‌کند

رفتی و یک روز می‌آیی و خواهی دید که           طالب حـق شـما بـر پـا قـیـامت می‌کـند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت حفظ بیشتر شأن حضرت خدیجه تغییر داده شد

شمع سان، لب بسته، میسوزد ز داغ غربتت           قبر ویران تو را هر کس زیارت می‌کند

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدارین آمده است بیت زیر تغییر داده شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

رفتی و دیگر ندیدی زیر بـاران عطش           کودک شـشـماهه‌ای اتـمام حجت می‌کند

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

همیشه با امینِ خود، امینی راستین بوده است            خدیجه بهترین بانویِ ختم المُرسلین بوده است

تمامِ ثروت‌اش را نذرِ دین مصطفی کرده            چراکه تشنۀ این چشمۀ شورآفرین بوده است


بپرس از حمزه و عمّار و یاسر خوب می‌دانند            خدیجه بانیِ اسلام در این سرزمین بوده است

فقـط او حافـظِ شأنِ امیـر المؤمنیـن باشد            فقط او لایقِ عنوانِ اُمّ المومِنین بوده است

خـدا آیه به آیه بر دِلش بخشید کوثـر را            و بی‌شک سوره کوثر برایش دِلنشین بوده است

خدیجه دختری دارد، پیمبر مادری دارد            علی هم یاوری دارد مگر بهتر از این بوده است؟

چه چیزی بهتر از این که علی دامادِ او باشد            که تنها آرزویش روزهایِ واپسین بوده است

خدیجه رفت امّا پاسخِ این شهر سیلی شد            به باورهایِ مردی که خودش یعسوبِ دین بوده ست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تمامِ ثروت‌اش را نذرِ چشمانِ محمّد کرد            چراکه تشنۀ این چشمۀ شورآفرین بوده است

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : احمدجواد نوآبادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

جز نوای عشق هرگز نیست شوری در سرش            او که سرتا پا شده محـو صفات دلـبرش

شـد مسـلـمـانِ نـگـاه رحـمـة لـلعـالـمـین            قبل از آنی که بخوانـد آیـه‌ای پیـغـمبرش


شأن او بنگر، سلام از ذات حق می‌آورَد            تا که از معراج می‌آید به خانه همسرش

هرچه زن‌های عرب زخم زبانش میزدند            بیـشتر از قبل‌ها می‌شد به احـمد باورش

میرود اسلام تا اوج آن زمان که می‌شود            ثروت بانـو و تـیغ مرتضی بال و پرش

اشهد انَّ علی را گفته چون قبل از غدیر            اسـوۀ عـالـم شد ایـمان ولایت محـورش

پاک تر از او نبوده پس خـدا می‌خواسته            پرورش یابَد در آغوش خدیجه کـوثرش

مادر زهراست اُمُّ المومنین، شاعر بگو            کـوری چــشـم تـمـام دشـمـنـان ابـتـرش

تا قـیـامت زیـر دین مـادری هستـیـم که            مـادری کرده برای اهـل عـالم دخـترش

: امتیاز

نوحۀ وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک

اَسما منِ غمدیده دارم میروم سوی جنان           با آه و سوز و ناله و خون دل و اشک روان

او، جز قلب زار و مضطر ندارد           شب عـروسـی، مـادر نـدارد


جـان تو و جـان گـلم، در گـلـشـن ولایت           گلچین کند بر یاس من، بعد از نبی جنایت

آه، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا (۲)

آه، مظلومه‌ام من، مظلومه‌ام من، مظلومه‌ام من (۲)

*******************************

در شعب بوطالب دهم جان و به فکر کوثرم           آتش گرفـته از غـم سنگـین دیوار و درم

آه، روزی رسد که، با قلب خسته           گردد گـل من، ساقـه شکسته

من می‌رَوَم اما ز جان، در اضطراب اویم           جان می‌دهم اما کسی، سیلی نزد به رویم

آه، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا (۲)

آه، مظلومه‌ام من، مظلومه‌ام من، مظلومه‌ام من (۲)

*******************************

این ماجرا گذشت و وقت محنت و عزا رسید           فصل عزای کوثر قـرآن مصطفی رسید

آه، اسما بریزد، آب روان را           عـلی بشوید، آن قـد کمان را

گـل کرده اسما بر لبـش، آوای بی‌قـرینی           کجایی ای خـدیجه تا، فـاطـمه را ببـیـنی

آه، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا (۲)

آه، مظلومه‌ زهرا، مظلومه‌ زهرا، مظلومه‌ زهرا (۲)

: امتیاز

نوحۀ وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک

ای عـصمت ذات خـدا، نـور الهُدی            بـی‌بـی خــدیـجـه، بـی‌بـی خــدیـجـه

مـا را مکُـن از درگـه لطـفـت جـدا            بـی‌بـی خــدیـجـه، بـی‌بـی خــدیـجـه


تو دلخـوشیّ خـیـر الـورایی، تو حـامـی دین مصطـفـایی، تو مـادر آل هـل اتـایـی

مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء(۲)

**************************************************

تو رفتی و ذکر همه، شد در غـمت            آه و واویــــــــلا، آه و واویــــــــلا

سـوزد دل اهـل سـمـاوات و زمیـن            از اشـک زهــرا، از اشـک زهــرا

مرثـیه خوانم با قـلب مضطر، من هم نـوا با آل پیـمـبر، که فـاطمه دیده داغ مادر

مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء(۲)

**************************************************

رفـتی ز دنـیـا امّا بـعـد از تو شـود            غــوغــا مــدیـنـه، غــوغــا مــدیـنـه

زهرایمان جان می‌دهد در پشت در            از ضرب کـیـنـه، از ضـرب کـیـنه

در پشت در وای از حال زارش، وای از دل زار و بی‌قرارش، نه من نه تو گردد فضه یارش

مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء(۲)

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا در وفات حضرت خدیجه سلام الله علیهما

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

قسمت فاطمه‌ات گشت جدایی که نگو            مادری داده‌ام از دست، خدایی که نگو

گشت در شعب ابی‌طالب و در عام الحزن            به شما و پـدرم ظلم و جـفایی که نگو


به چه زودی به رُخم گَرد یتیمی دارم            شد بلند از جگرم سوز و نوایی که نگو

تو نباشی به دلم رحـم ندارد این شهر            می‌کِشد کار من و کوچه به جایی که نگو

می‌خورد بر رُخ من ضربه ز دستی که مپرس            می‌خورد بر بدنم ضربۀ پایی که نگو

شده این فخر نصیب تو فقط ای مادر            کرده بابـا کـفـنت بین عـبایی که نگـو

باز شد حرف کفن وایِ من از بی‌کفنی            روضه شد بار دگر کرببلایی که نگو

زخم شمشیر درست است دلم را سوزاند            سوخت اما دلم از سنگ و عصایی که نگو

چـند دیـنار گـرفـتـند و بُـریـدنـد سری            سرِ او رفت به نیـزه به بهایی که نگو

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : میثم مومنی نژاد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای بانویی که زنده شد عصمت زنام تو            پیک خـداست حـامل عـرض سلام تو

ای  آفـتـاب لـم یـزلـی هـمـنـشیـن تـان            ای کـوثـر بهـشت نـبـی هـم کـلام تـو


بیت الحـرام معـتکـف مسجـد شماست            غـار حـراست چـله نـشـیـن طـعـام تو

پیـراهن رسـول کـفـن شد که گـل کند            تا روز حشر عـطـر نـبی در مشام تو

ای سیّدِ زنـان بهـشتی که می‌گـریست            چـشـمان سـیـد الــشـهـدا در مــقـام تـو

سال عزاست چون تو به پرواز میرسی            ای مـطـلـع غـم هـمه حُـسن خـتـام تـو

« تا بر فراز ماذنه‌هانام مصطفی است            ثبت است بر جـریـده عـالـم دوام تو»

 

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : مرتضی مظاهری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

برای بعد وفاتت چه غصه‌ها داری            به روی گونۀ خود اشک غم چرا داری؟

تـو مـادر هـمـۀ هـادیـان ما هـسـتی            چه جـایگـاه رفـیـعی میان ما داری


شریعت نبـوی را تو تقـویت کردی            مـقــام یــاوری مـذهـب خــدا داری

توئی که مریم و آسیه در هوای توأند            مـقـام مـادری أفـضل الـنـساء داری

امیـر عـالـم ایـجـاد مـحـرم حـرمت            مقـام هـمـسری خـتـم انـبـیـاء داری

تمام ثـروت خود وقـف کرده‌ای اما            حـیا ز مسئـلت قـطعه‌ای عـبا داری

غـمین غـربت پیغـمبری تو ای بانو            درون سینه‌ات این غصه را چرا داری

بخاطر نوه‌هایت چرا حزین شده‌ای            گریـز لحظـۀ آخر به نـیـنـوا داری؟

بخوان به یاد شه تشنه لب کمی روضه            عـزای قـتـلـگـه شــاه کـربـلا داری

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

 

باید از غـصۀ تو چـشمِ فَـلک تَر باشد            از خودت می‌گُذَری تا که پیـمبر باشد

معنـیِّ مـادریِّ فاطـمه یعنـی قابـی…            که طـلا کـوبـیّ آن سورِۀ کـوثـر باشد


شاهدِ معرفت و عشق و تلاشَت زهراست            اولیـن سـیـنه زنِ داغِ تو حـیـدر باشـد

مـادر کُـلِّ بنـی هـاشِمـیـون نَه… والله            مَنـصـَبَـت مـادریَّ قـلـبِ مطـهـَّر باشد

دهـمِ مــاهِ خـدا مـی‌شـود عـاشـورایـی            گـریـۀ روزِ دهـم قَــدرِ مُــقَــدّر بـاشـد

رفتی اِی سنگ صبورِ حرم وُ جا دارد            حرمی از غمِ دوریَّ تو مضـطر باشد

مجلسِ ختم تو را مـادرِ سادات گرفت            شـالِ مـاتـم به رویِ شـانۀ دلـبـر باشد

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : حسین صیامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بیخـود نـبـی برای کـسی پـا نـمی‌شود            بـیجـا مـحـبـتـت به دلـش جـا نمی‌شود

تـو مــادر زلال تـریـن‌هـا خـدیـجـه‌ای            با هـیچ واژه اسـم تو مـعـنـا نـمی‌شود


از درک جایگاه تو این سینه عاجز است            این کـاسه‌ها به وسعت دریـا نمی‌شود

مـال و مـنـال داشـتـن تـو بـهـانـه بـود            قـدر وفـای تو که به ایـنـهـا نـمی‌شـود

هر همسری که همدم و غمخوار و یار نیست            هـر مـادری که مـادر زهـرا نمی‌شود

این الخـدیجـه گـفت نـبـی تا نشان دهد            دیگـر کـسی شـبـیـه تو پـیـدا نـمی‌شود

چـنـدین کـفـن برای تو آمـاده می‌شـود            می‌خـواسـتم که بـگـذرم اما نـمی‌شـود

گویا کسی به فکـر کـفـن نیست کربلا            مادر بزرگ جای تو خالی ست کربلا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

این الخـدیجـه گـفت نـبـی تا نشان دهد            حـتی کـسی شـبـیـه تو پـیـدا نـمی‌شود

زبانحال پیامبر در وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای مـهـربان خـانه، خـریـدار آه من            بعد از خدا و بعد علی تکـیه گاه من
مخـتـص پـاکی تو شده اُمّ مـؤمنـیـن            باشد سـلام خـالـق سبحـان گواه من


روزی مـلـیکـۀ هـمه شهـر بـوده‌ای            آن روزها که یک تنه بودی سپاه من
ای هم نماز مخـلص من قبل بعـثـتم            ایـمـان تـو امـیـد جـهـان سـیـاه مـن
وقتی نگاه مکه پُر از تیغ کـینه بود            لـبخـنـد مهـربان تو می‌شد پـنـاه من
ای مؤمنه ترین خـدا در حیات کـفر            دارایـی تـو روشـنـی تـیـره راه من
جـای تـو را که مـادر دردانـۀ مـنی            هرگز زمانه پُـر نکـند در نگـاه من

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

سه سال آخر عُمرش شکسته‌تر شده بود            بلی شکسته‌تر از فرطِ دردِ سر شده بود

تـمام بال و پَـر او کـبود و زخمی بود            که پیـش موج بلا بارها سپر شده بود


بـلایِ شِعْـب به پایـان رسیـده بود امّـا            خـدیـجه بیـشـتر آمادۀ خـطـر شده بود

چـقـدر دیر به محـبـوبه‌اش رسـید نبی            چقدر زود گـلـش عازمِ سفـر شده بود

زنی که پیک اَجَل تحت امرِ مَردش بود            به اختیار خودش بود مُحتضر شده بود

نبی به فکر وصایایِ همسـرش بود و            غمش به خاطرِ زهراش بیشتر شده بود

شبیه فاطمه‌اش بود و در سه نوبتِ تلخ            خدیجه صاحب عزای سه تا پسر شده بود

چــقــدر جَـدّه ایـن خـانـدان اذیّـت شـد            چقدر مادر سادات خونْ جگر شده بود

چگونه بگذرم؟ از اینکه بین شعله و دود            به قلب فاطمه‌اش داغ حمله‌ور شده بود

خدیجه سنگ ز کُـفّار خورد و دختر او            سرش شکستۀ بی‌حُرمتیِ در شده بود

نداد فاطمه رُخصت، وگـرنه در آتـش            بـنا به سوختـن آن چهـل نفـر شده بود

: امتیاز